بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

بهار عمرم

18 ماهگی

93/12/21 سلام نور چشم مامان: دخترم با عرض معذرت از اینکه اینقدر دیر اومدم تا خاطرات شیرینت رو تو این مدت بنویسم بخاطر شروع تدریس سرم شلوغ شد و فرصت نکردم،تازه الان هم که اینجام ساعت 2 و 44 دقیقه ی شبه. خوشگلم چه روزهای قشنگی ؛ هر روز یه چیز تازه یاد میگیری و دل من و بابا و داداشی رو میبری. دیگه کامل تو راه رفتن مسلطی و چقدر هم خنده دار میدوی،دیگه وقتی بیرون میریم نمیخوای بغل باشی و عاشق راه رفتنی،اون کفشی که برات از قشم خریدم کوچولو شد و امروز یه کفش خوشگل خریدیم با یک دمپایی که کلی هم ذوق میکردی ،تو خونه کارت این بود که دمپایی منو بپوشی چند روز پیش دیدم با دمپایی بیرون من اومدی تو خونه با خوشحالی تمام که یهو با داد من روبرو شدی...
21 اسفند 1393

بای بای پستونک(17 ماهگی)

سلام به روی ماه دختر قوی خودم: قربونت بشم با این صبوریت نازنینم دخترم تاریخ 93/11/28 تصمیم گرفتم دیگه نزارم پستونک بخوری با اینکه سعی کرده بودم فقط موقع خوابیدنت و قطره دادن از پستونک استفاده کنم اما احساس کردم داری رفته رفته وابسته میشی و انگار با بزرگ شدنت بیشتر دلت میخواست پستونک بمکی ،برای همین یکدفعه تصمیم گرفتم بهت پستونک ندم با اینکه بابایی مخالفت کرد اما من مقاومت کردم و از همین تاریخ بهت ندادم ،روز بیست و هشتم صدات در نیومد و شب هم راحت برخلاف تصورم خوابیدی ولی یکدفعه نصف شب بیدار شدی و سراغ مه مه گرفتی ،من همیشه شب وقتی میخوابیدی پستونک رو از دهانت در میاوردم و کنار تختت میذاشتم تا وقتی شب ها گاهی بیدار میشدی بنا به...
21 اسفند 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار عمرم می باشد